پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

❤️پارسا ❤️هانا❤️

پارسا ❤️هانا

این روزهای پارسا.............

پارسا خان الان دقیقا دوسال و یک ماه داره الان حدود سه چهار روزه جمله بندی رو شروع کرده پری روز برای اولین بار طولانیترین جمله اش رو گفت:ارسلان کیک انداخت زمین ،بعدش برداشت خوردش!الان دقیقا توی سنیه که میگن بچه ها انفجار کلمات رو تجربه میکنن کلماتی میگه که من اصلا نه جلوش گفتم و نه یادش دادم و چیزایی رو میفهمه که ما رو متعجب میکنه !   در حال حاضر پارسا هنوز با جیش بدی مشکل داره البته خیلی بهتر از روزای قبله اما مثلا امروز صبح که سر کار بودم خونه مامانم تو شورت آموزشیش جیش کرده البته تا حالا خبر میداد نمیدونم چرا امروز اینجوری شده حتما اینم از دستش در رفته!!   پارسا چند روزه پاشنه پاش ترک خورده و میگه:میسوزه بری...
16 آبان 1391

پارسا و رهایی از پوشک

اندر احوالات از پوشک گرفتن پارسا خان: هفته اول :آبیاری فرش ،موکت ،مبل ،صندلی و ..... هفته دوم:آبیاری مجدد فرش موکت و .... هفته سوم:پاکی جونم براتون بگه روزای اول که فقط آبیاری بود ، خداییش صبر میخواست و حوصله ،پارسا زیاد همکاری نمیکرد فقط صبح  که از خواب بیدار میشد زود جیششو میکرد اما در مواقع دیگه به بدبختی میبردمش چون اصلا علاقه ای به رفتن به دستشویی نداشت و تا بهش میگفتم در میرفت و مواقعی که بیرون میرفتیم و شبا پوشکش میکردم هفته دوم بهتر شد ساعت جیشش دستم اومده بود و بهتر میفهمیدم کی باید بره دستشویی مرتب میبردمش  و خوشبختانه بدون لجبازی های گذشته جیششو میکرد اما اصلا حاضر نبود جیش بدی کنه و تو شو...
9 آبان 1391

پارسا و تولد 2 سالگی

سلام اگه دوست داری عکسای تولد٢ سالگیم رو ببینی دنبالم بیا............................    کیک تولدم رو خیلی دوست داشتم آخه خودم انتخابش کرده بودم هر جا مامانی میگذاشتش منم همونجا بودم روی میز و...ببین اونجا دارم گریه میکنم آخه مامان نمیگذاشت به کیکم دست بزنم و بمالمش روی لباسم اگه میشد اینقد کیف میداااااااااد   من و دخنر عمو و دختر خاله ام کادوی مامان و بابا یه دوچرخه خوشمل که عاشقشم .. کادوهای دیگه که همشون رو دوست داشتم ، باز کردن کادوهام یه ساعتی طول کشید آخه هر کادویی رو که میگرفتم باید همونجا باز میشد تا  باهاش بازی میکردم نمیدونین چقد هیجان داشت   ...
24 مهر 1391

اولین باری که به آرایشگاه رفتم..

روز تولد تو میلاد عشق پاک است   برای شکر این روز پیشانیم به خاک است           سلام دوستان با دو هفته تاخیر اومدم  دوستای گلم هفتم مهر من دو ساله می شدم و مامانم از چند روز قبل برای تولدم تدارک دیده بود. روز تولد من اول به آرایشگاه رفتم تا یه صفایی به موهام بدم اونجا پسر آقا و متینی بودم آخه من دیگه داشتم دو ساله میشدم این عکسا رو بابای مهربونم ازم گرفته تا از اولین باری که به آرایشگاه میرم یه خاطره خوب که همین عکسای زیباست برام به یادگار بمونه همینجا ازدوست عزیز و مهربونم آقا آرش تشکر میکنم که اینقد برام زحمت کشیدن. ...
21 مهر 1391

دل نوشته : (پرواز از آشیانه سرد)

جهان همواره در حال تغییر است و همین تغییر است که با وجود حقایقی چون نیستی و زشتی آنرا زنده و زیبا جلوه میدهد.تا مدتی پیشتر شاکی و رنجور بودم از تغییراتی که اطرافم به وجود می آمد ، طاقت و تحمل سنگینیش را نداشتم شانه های روحم زیر بار آنهمه دلتنگی و احساسات گوناگون خم شده بود، مانند پرنده ای که سالها در قفس مانده میل پریدن از درهای گشوده قفس را نداشتم ،در خود خلوت کرده و به این خلوت انس گرفته بودم. چه آرامشی  و چه غم غریبی حجم سینه ام را  میفشرد،بغض را به گلویم میکشاند و اشک را از دیده ام جاری میساخت .................................... در افکار خود غرق میشوم و به ندای قلبم گوش میدهم،صدای تپش قلبم با...
16 مهر 1391

هییییییییسسس آقای مهندس خوابن!

آقا پارسا بعد از کلی بازی در حال انجام پروژه های مهندسی جلوی کامپیوتر خوابشون برد!!! پارسا :چقد به این بابایی بگم پلوژه هاشو خودش انجام بده که من مجبول نشم شبانه لوز کال کنم جلوی این کامپیتر! حقیقتش امروز کلی روی تشک تختت سرسره بازی  کردی ظهرمن داشتم تلویزیون تماشا میکردیم که بابات منو صدازد  اومدم توی اتاق دیدم اینجوری عزیز خوابت برده دوست دارم عشقم عاشششششششششششقتم ...
25 شهريور 1391

مهندس کوچولو نقاش میشود

اولین اثر هنری پارسا خان روی دیوار خانه، با خودکار ،یکی دو تا اثر با پاستل هم دارند که بعدا در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت پارسا بعد از خلق این اثر البته به صورت پنهانی و پشت پرده به شدت از سوی مادر تشویق شد (عکس ،قربون صدقه ...) طوریکه خودش هم مونده بود .. و البته برای جلوگیری از عصبانیت صاحبخانه در آینده کاغذ سفیدی بر روی دیوار چسبانده شد تا ادامه اثر بر روی آن نقش ببندد .. ...
25 شهريور 1391

دختر خاله و پسر خاله

امروز دختر خاله ات یسنا اومد خونمون منم براتون یه بازی جدید درست کردم که خیلییییییییی ازش خوشتون اومد و یه ساعتی مشغول بودید بعد هم شما برای اولین بار بدون گهواره و شیر خوردن رفتی کنار یسنا و آروم آروم خوابت برد چقدر معصوم خوابیدین دوستون دارم خدا حفظتون کنه   ...
19 شهريور 1391