عروسی
دیشب عروسی خاله طیبه بود تو از صبح نخوابیده بودی و وقتی وارد تالار شدیم گریه میکردی و نمیگذاشتی لباستو تنت کنم بالاخره با هر دردسری لباستو تنت کردم شام هم زیاد نخوردی ... امروز صبح که بیدار شدی گفتی عروسی خاله طیبه خیلی خوش گذشت!!!
نویسنده :
☀ مامان آسیه ☀
10:21