عروسی
دیشب عروسی خاله طیبه بود تو از صبح نخوابیده بودی و وقتی وارد تالار شدیم گریه میکردی و نمیگذاشتی
لباستو تنت کنم بالاخره با هر دردسری لباستو تنت کردم شام هم زیاد نخوردی ...
امروز صبح که بیدار شدی گفتی عروسی خاله طیبه خیلی خوش گذشت!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی