این روزهای پارسا
این روزا پارسا تقریبا تمام روز رو با مامانش میگذرونه چون دیگه تعطیلات تابستونیه و...
صبح حدود ساعت 8 بیدار میشه (البته بعضی وقتا میبینی 6 صبح بیدار میشه و دستشویی
که میره دیگه بیداره) اولین جمله ای که موقع بیدار شدن از خواب میگه:مامانی من گشنمه! چون
میدونه این طوری زودتر بلند میشم و بهش میرسم .بعد از تختش میاد پایین و میبرمش دستشویی از
عیدامسال پوشک نشده اکثرا خبر میکنه حتی یه بار توی پارک بدون اینکه به من بگه رفته بود دستشویی
مردونه(بچه ام از همین الان غیرت داره) و داشت با شلوارش کلنجار میرفت که من رسیدم ... البته گاهی
یادش میره ،تا ظهر دیگه همش بازی میکنیم اول میره روی تخت و یه ربعی بپر بپر میکنه منم حتما باید
کنارش بشینم بعد عروسکاشو میاره که باهاشون حرف بزنه مثلا میگه آقا سگه سلام ومن باید به جای
آقا سگه باهاش حرف بزنم و خلاصه بر حسب سنش عاشق بازیهای نمادینه با هم ماشین بازی میکنیم
نقاشی میکشیم کاردستی درست میکنیم و خلاصه تا جایی که حوصله باشه پا به پاش میام بعد هم
نوبت شبکه پویاست پارسا خان اینروزا نمیگذاره کانال دیگه ای غیر از پویا رو ببینیم ما هم دیگه عادت
کردیم مخصوصا باب اسفنجی که شروع میشه دیگه مامانی نمیگذاره کسی بزنه اون کانال!!
ظهر بعد ازناهار هم پارسا تا یک دویی بیداره و بعد دو ساعتی میخوابه بعد از اون هم یه میان وعده و دم
دمای غروب با سه چرخه و توپ پلاستیکیش راهی پارک میشیم و گاهی 9 -10 شب میرسیم خونه و
پارسا که حسابی توی پارک فوتبال بازی کرده و دویده شامش رو میخوره و میخوابه تا روز بعد ومامانی هم .....