این روزهای ما
سلام ، پسر گلم حالا یه قدم دیگه به مرد شدن نزدیک شده قبلا گفتم که از فروردین بطور جدی از پوشک گرفته شده و شبانه روز بدون پوشکه ،خوشبختانه الان که 12 تیره حدود 10 روز یا بیشتر میشه که خودش خبر میکنه و و شماره 2 رو که قبلا مشکل داشت اونم سریع خبر میکنه با این جمله سریع میگه :زود بریم دستشویی جیش دارم طوریکه زیاد واضح نیست و یه غریبه نمیفهمه چی میگه اینو چند بار پشت سر هم میگه تا من تشویقش کنم و بگم آفرین که خبر دادی و اگه نگم همینجوری تکرار میکنه.
اینروزا درگیر جمع کردن وسایل خونه و آماده شدن برای اسباب کشی هستم و انشالله جمعه داریم به خونه خودمون نقل مکان میکنیم.خوش به حال پارسا که فارغ از همه چیز فقط به تماشای شبکه پویا و فوتبال بازی خودش مشغوله و بی خبر از همه جا من رو هم به بازی دعوت میکنه.
یه بار یه اشتباه کردم چرخوندمش حالا دیگه هر روز با التماس ازم میخواد بچرخونمش و ذوق میکنه اما من نگرانم که شونه اش آسیب ببینه.
خدا رو شکر پسر خوبیه و با ماشینا و توپاش سرگرمه وکاری به من نداره البته به محض اینکه ببینه بیکارم میاد سراغم و میگه بیا فوتبال بازی کنیم اما وقتی مشغول به کارم نه زیاد کاریم نداره.
وقتی کار اشتباه یا بدی میکنه سریع میگه ببخشید و اگه من چیزی نگم باز میگه خوب ببخشید دیگه و اینقدر تکرار میکنه که اخرش با گریه همراه میشه تا من بگم باشه بخشیدمت و اونوقت انگار هیچ کاری نکرده و عذاب وجدانش تموم میشهو میره دنبال بازیش.
روزای زوج به عنوان مربی شنا به استخر میریم و پارسا رو به مامان بزرگش میسپارم و روزای فرد وسیله جمع میکنم و دیگه وقتی برای پارک نمیمونه چند روز دیگه هم که ماه رمضونه و خدا کمکم کنه که بعد سه سال میخوام روزه بگیرم.
.