یه اتفاق بد برای تو
پری روز از پارک رفتیم خونه مامان بزرگی اونجا یه لحظه به هوای دختر خاله هات که داشتن باهات بازی میکردن ازت غافل شدم و ....
خون بود که از لب و دهنت میومد خیلی ناراحت شدم دوباره مث دفعه قبل تو خونه خودمون که لبت زخم شد همون اتفاق تکرار شد
سریع زخمت رو با آب شستم و روش یخ گذاشتم خدا رو شکر ورمش با یخی که گذاشتم خوابید ولی مث اینکه خیلی درد داشتی عزیز دلم ببخشید تقصیر مامانی بود بازم همون اشتباه قبلیمو تکرار کردم یعنی به هوای یه بچه دیگه که با توئه ازت غافل شدم اینا تجربه ای شد که هیچوقت بچه ام رو به یه بچه دیگه نسپارم اونشب تاصبح بیقراری میکردی طوریکه بابات رفت توی هال خوابید و من ساعت 4 صبح بیدار شدمو دیدم بینیت گرفته وبرات قطره ریختم و تازه اونموقع هر دومون خوابیدیم...
خلاصه گل پسر انشالله دیگه شاهد همچین اتفاقاتی نباشم و همیشه سالم باشی دوست دارم