ایستادن پارسا
سلام شازده پسر مامان
بعد از دندون در آوردنت داری پشت سر هم موفقیت های بزرگی به دست میاری
یک هفته ای میشد که دستتو میگذاشتی روی پای مامانی و بلند میشدی اما همیشه فقط با کمک من
ودر کنار من می ایستادی .دیروزکه میخواستیم بریم مهمونی و ما در حال لباس پوشیدن بودیم تو به
دنبال من اومدی تو اتاق خواب و لبه تخت رو گرفتی و به تنهایی بلند شدی و مامانی وقتی این صحنه رو
دید حسابی ذوق کردبابا هم خیلی خوشحال شد بعد از اون یکبار دیگه هم اینکارو کردی و تو
مهمونی هم یه پشتی رو گرفتی و بلند شدی وخاله پریسا و خاله طیبه هم که اونجا بودن کلی از دیدن
این صحنه زیباذوق کردن و قربون صدقه ات رفتن راستی بالا رفتن از پله آشپز خونه رو هم یک هفته ای
هست که شروع کردی مواقعی که من توی آشپزخونه در حال کار کردنم و تو کنجکاوی که ببینی من چکار
میکنم از پله میای بالا البته من اون موقع باید بیام پیشت چون امکان داره بیفتی مثل امروز صبح که
افتادی و گریه شدی چهار دست و پا رفتن رو هم که خیلی وقته شروع کردی تقریبا همراه با سینه خیز
رفتن بود با یک هفته فاصله که قبلا زیاد علاقه ای بهش نداشتی اما الان بیشتر چهار دست و پا میری.
بیشتر از همه برای راه رفتن خیلی عجله داری و منم باید برای زمین خوردنات خودمو اماده کنم هر
چند که تمام سعیمو میکنم که این اتفاقای بد برای گل پسرم نیفته قربون پسرم بشم